B khial 2nyaaaaaaaaa!
3 آذر 1389برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : m....
خوب يادمه کوچيک بودم اونم کوچيک بود . يه روز واستاد جلوم گفت دوستيم؟ چشمام برق زد شکلات توي دستمو دادم بهش و گفتم دوستيم!گفت:تا کي دوستيم؟ نگاش کردم و گفتم: دوستي که تا نداره!دوستيم اونم بدون تا ! گفت نه اخه تا کي گفتم :اه ميگم تا نداره ديگه. گفت :اخه...؟ نذاشتم جملش تموم بشه گفتم: خب تا ته ته ته تهش. . واسه دوستيمونم يه علامت ميذاريم هر دفعه يه شکلات به هم ميديم. گفت :باشه! منم هر بار که بهم شکلات ميداد تندي بازش ميکردم و با اشتياق ميخوردمش. اما اون يه صندوقچه داشت که اونا رو ميذاشت توش.سالها گذشتند.2سال 5سال 11سال....حالا بزرگ شدم .اونم بزرگ شده..يه شب بارون تندي ميومد اونم بود ميخواست بره !من شکلات اورده بودم اما.. اما اصلا.. انگار يادش نبود. اشک روي گونم با قطرات باران پنهان شد. فقط گفت خدافظ و رفت............. نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|